سیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداشسیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداش، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

دخـــتر باباش ، عـــزیز داداش

بابا رفته سفر

یاسمن زهرا: بذار یه زنگ به بابایی بزنم ، دلم خیلی واسش تنگ شده  مامان :قربونت برم گلم، عزیزم     شما بلدی زنگ بزنی ؟ نه  نگاه کن ، اینجوری شماره می گیری     ...
1 اسفند 1392

ده ماهه شدی عزیزم

ی اسمن زهرای گلم، عزیزدلم  مبارک باشه نازنینم ، امروز ده ماهه شدی سعی می کنی رو پاهات بایستی و ازین کار کلی لذت می بری. هرازگاهی چند قدم هم برمی داری عزیزم چقد شیرین و ماه شدی، خیلی دوستت داریم  تازه سه تا دندون هم بالا در آوردی الان مرواریدهای خوشکلت 5 تا شدن  عاشقتم عزیزم ...
27 بهمن 1392

شنل برای گلکم

عزیز دلم یاسمنکم این شنل رو 2 ماه پیش یعنی اوایل پاییز برات دوختم ولی عکسش مونده بود تا حالا ، مبارکت باشه مامان جون خیلی هم به درد خورد ، وقت هایی که فقط بخوام یه چیزی دورت باشه خیلی خوبه. دیدی چی شد یادم رفته سبیل های کیتی رو گلدوزی کنم اینم کلاهش ...
4 بهمن 1392

عیدت مبارک

سلام عزیزم فردا میلاد جّد بزرگوارت حضرت پیامبر و امام جعفر صادق علیه السلام است . مبارکت باشه و در پناه حق و زیر سایه امام زمان عجل الله همیشه شاد و خوشبخت و سعادتمند باشی عزیزم. امشب سخن جام جهان باید گفت         توصیف رسول انس و جان باید گفت در شام ولادت دو قطب عالم         تبریک به صاحب الزمان باید گفت ...
29 دی 1392

شبی به یاد ماندنی

عزیز دلم ، یاسمن زهرای گلم دیشب یه شب عجیب و به یادماندنی شد، می دونی چرا؟ الان برات میگم سه ماهه که ما اومدیم اینجا و تو خونه ی صدرامون ساکن شدیم ، رفت و آمد به شیراز برامون خیلی سخت بود ولی خوب دیگه عادت کردیم، دیروز از صبح بارش برف شروع شد و ما خیلی خوشحال بودیم ، طبق معمول ساعت دو و نیم از خونه باباجونت راه افتادیم سمت صدرا ، از چمران اومدیم و بابا پیشنهاد داد تو مسیر بریم کافی شاپ هتل چمران طبقه 23 و از اونجا منظره برفی شهرو ببینیم که ما هم قبول کردیم و به شرط پیدا کردن جای پارک رفتیم، یک ساعتی اونجا بودیم و خیلی هم خوش گذشت. بعد که راه افتادیم ترافیک ماشین ها از پل صنایع شروع شد ، به خاطر برف شدید ماشینها یواش می رف...
29 دی 1392

اولین تجربه برفی

  سلام عزیزم دخترگلم       الان که این مطلب رو برات می نویسم صدرا داره برف میاد ، اونم چه برفی ! زیر نور لامپ کوچه خیلی قشنگه و ما از پشت پنجره دوجداره خونه داریم بارش برف رو تماشا می کنیم . دعا می کنم هیچ کسی از بارش برف ناراحت نباشه و همه تو خونه هایی پر از گرمای مهر و محبت و بخاری از بارش برف لذت ببرن. امسال این اولین زمستانی هست که با چشمای قشنگت می بینی، عجب پا قدمی داشتی که بعد از سالها برف هم بارید و چقدر همه خوشحال بودن و تو عزیز دلم اولین تجربه برفی تو داشتی. با داداش و بابا رفتیم کوههای اطراف و حسابی برف بازی کردیم تو هم کلی کیف کردی و دَدَ ماما گفتی. البته این عکسا چند روز بعد از بارشه برف...
29 دی 1392