سیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداشسیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداش، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

دخـــتر باباش ، عـــزیز داداش

شبهای قدر

سلام عزیزم، خوشکل مامان  امسال شبهای قدر مامانی توی خونه موند و پای تلوزیون نشست آخه الهی بمیرم تو اسهال شدی و خیلی حالت خوب نبود ، داداشی با بابایی رفتن مسجد. بابا جونت به من گفت: پس تنها تو خونه می مونی؟  من با افتخار گفتم : نه تنها که نیستم ، دخــــــــــترم هم باهامه. الهی قربونت برم عزیزم، روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم که تو رو بهم داد ...
12 مرداد 1392

عزیزم یاسمن زهرا

عزیز دلم یاسمن زهرای گلم الهی قربونت برم که برا دادشت ذوق می کنی و قهقه می خندی  الهی قربون  داداش گلت برم که اینقد تو رو دوست داره ، عزیزای دل مامان و بابا ...
7 مرداد 1392

انگشتتو می خوری عزیزم؟

سلام عزیز دل مامان و بابا ، دختر گلم الهی مامان قربونت بره که اینجوری انگشتتو می مکی، مگه خوشکل مامان گرسنه ای؟؟ نیگاش کن چه با اشتها ، به نوک انگشتشم راضی نیست. عزیـــــــــــــــــــزمـــی . ...
7 مرداد 1392

لالایی

عزیز دل مامان چرا اینقد از لالایی بدت میاد ، ها جونم شاید چون از بغلمون دورت میکنه ، اگه بزاریمت تو لالایی و نبندیمت خودتو میندازی پایین ، بعدشم که کمربندتو می بندیم یکم مقاومت می کنی و بالاخره تسلیم میشی  الهی فدات بشــــــــــــــم عـــــــــــزیــــــــــــــزم   ...
3 مرداد 1392

نا آرومی

دختر گلم، عزیز دلم چرا دیشب گریه می کردی؟ اگه هر شب دیر می خوابیدی عوضش آروم بودی و خبری از گریه و زاری نبود.  ولی نمی دونم دیشب چی شده بود که همش گریه می کردی البته فکر کنم دلت پیچ می خورد آخه وقتی بغلت می کردم و تکونت میدادم آروم میشدی اما همین که میذاشتم تو جات زار میزدی .   شاید هم دلت می خواست تو بغل من خوابت ببره   به هر حال بابایی رو بیدار کردی و نذاشتی بخوابه، دیدی چی شد بابایی سحر خواب موند ، وقتی بیدار شد که دیگه اذون گفته بودن حالا باید بدون سحری روزه بگیره  خیلی دوستت داریم عزیزم ...
2 مرداد 1392

وقتی که سعی می کنی برگردی

سلام گل مامان  اولین باری که سعی کردی برگردی به شکم ، هفته قبل بود  ولی گلم به نظر من هنوز زوده  تازه سه ماهته ، چه عجله ای داری مامان ، بذار یکم قوی تر بشی روی شکمت بر می گردی ایشالا  قربونت برم الهی زود خسته میشی و باید برت گردونیم ببین چه شکلی شدی ...
2 مرداد 1392

یاسمن زهرای کاراته کار

عزیزم ، دختر گلم دیشب خواب بودی البته ساعت 9 شب که داداشت گفت مامان نیگا یاسمن زهرا چه ژستی گرفته داره میگه: اوس !!! کلی منو بابات خندیدیم چون پسرم کاراته کار شده به چه چیزایی دقت میکنه قربونش برم الهی ...
25 تير 1392

وقتی نخوای شیرخشک بخوری؟؟!!

عزیز دلم اونروزی که زرد شدی و من هنوز شیر زیادی نداشتم خانم دکتر گفت یه در میان شیر خشک بهت بدم تا این بیلیروبین اضافی از بدنت خارج بشه. تو علی رغم تصورم شیشه رو راحت قبول کردی واین برا من خوشحال کننده بود چون دیگه مشکلاتی که بعد از تولد داداشت داشتم که هیچوقت حاضر به قبول کردن شیشه نشده بود رو نخواهم داشت.   آخه مامانی چند ماه دیگه که من بخوام برم سر کار بهت کمک میکنه، عزیزم برا همین هرشب چند درجه شیر خشک بهت میدم تا فراموشش نکنی. ولی، شیطون شدیها اگه یه شب نخوری به هر دلیلی ، شب بعد باهات میتینگ دارم.   اگه نخوای بخوری دیگه نخواستی منم زورم بهت نمی رسه، چکار کنم گلم ها!!!!!!    ...
25 تير 1392