سیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداشسیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداش، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دخـــتر باباش ، عـــزیز داداش

اولین سفر مشهد - 3

سلام دوباره به عزیز دل مامان تا جایی از سفر رو برات تعریف کردم که اومدیم مشهد و چقدر خوشحال بودیم و بهمون خوش میگذشت. برای نماز عید فطر حرم بودیم تقریبا از نماز صبح رفتیم حرم ، نماز و زیارت و بعد هم صحن غدیر برای نماز عید ، تا نماز شروع بشه و تموم بشه تو و داداشیت کنارم خواب بودید ، نماز خونده شد و اونقدر شلوغ بود که نیم ساعت دیگه اونجا نشستم تا یکم خلوت تر بشه،. بابا بتونه بیاد پیشمون ، فقط اونروزو مشهد بودیم و قرار بود فرداش بریم سمت شمال که خانمی من یکم حالت بد شد و متاسفانه اسهال شدی ، بردیمت دار الشفا  ، دکتر برات سفکسیم نوشت و این دارو حالتو بدتر کرد. درباره ادامه سفر پرسیدم گفت مشکلی نداره .  فرداش با امام رض...
3 مهر 1392

اولین سفر مشهد -2

خوب عزیزم جونم برات بگه  که ساعت 6 صبح از یزد خارج شدیم رانندگی تو کویر یکم حوصله آدمو سر می بره ولی دیدن بیابون هم برای خودش صفایی داره ، به خصوص که محل سقوط هلیکوپترهای امریکایی ها و همینطور محل به زمین نشوندن پهباد رو هم دیدیم، خیلی جالب بود . ساعت 11 رسیدیم طبس رفتیم زیارت امامزاده حسین (ع) و برای اینکه از گرمای ظهر بیابون رد بشیم زیاد نموندیم . نهایتا ساعت 9 و نیم رسیدیم مشهد و رفتیم زائرسرای اداره بابات تو خیابون اخوند خراسانی، جای خیلی مرتب و خوبی بود .  فردا صبح آماده شدیم برا زیارت بردمت حمام و غسل زیارتت دادم آخه اولین باری بود که می رفتی زیارت امام رضا علیه السلام، هممون خیلی شوق و ذ...
20 شهريور 1392

تفریح، سپیدان

جمعه دو هفته قبل تصمیم گرفتیم برای تفریح بریم سپیدان ، با خانواده یکی از دوستای بابا رفتیم چشمه شش پیر سپیدان ، تا ظهر و بعد از نهار اونجا بودیم و حدود ساعت 3 در راه برگشت به شیراز رفتیم منطقه سربست که اونجا هم یه چشمه داره که آب از زیر کوه بیرون میاد و یه امامزاده همون جاست که البته داشتن بازسازیش می کردن. هوا خیلی خوب بود و تو بیشتر خواب بودی و توی ساک حمل راحت خوابیده بودی چند ساعتی هم اونجا بودیم. موقع برگشت ، انگار سردت شده بود و بی تابی می کردی. من فکر لباس برات کرده بودم ولی چون فکر نمی کردم اینقدر هوا سرد باشه کلاه برات بر نداشته بودم ، یکی از دستمالهات رو سه گوش کردم و مثل روسری سرت کردم ، وای که چقد ناز شدی ، اون موقع بود ...
17 شهريور 1392

تفریح، بیضا

جمعه هفته گذشته یعنی آخرین جمعه قبل ماه رمضان رفتیم منطقه تفریحی غوره دان بیضا ، خوب بودا فقط یه 20 دقیقه راه خاکی داشت با اینحال اینقد شلوغ بود که نگو. کلی درخت با آب زیاد وسط یه دره که هوای خنک و مطبوعی داشت و از بیرون این منطقه اصلا به نظر نمیومد که اینقدر وسیع باشه .  درخت های سر به فلک کشیده  و آب روانی که از دست به دست هم دادن چشمه ها ایجاد شده بود . اینجا رو برای این گفتن غوره دان که از بس هوا سرده انگوراشون همونجور غوره می مونه و نمیرسه. بد نبود و خوش گذشت . اینبار برای برگشت به خاطر اینکه تو ترافیک ورودی شهر نمونیم هم زودتر برگشتیم هم از مسیر لپویی زرقان و دروازه قرآن اومدیم.  یادم رفت چندتا عکس ...
17 شهريور 1392

اولین سفر مشهد -1

سلام عزیز دلم  می خوام خاطرات اولین مسافرتت رو برات بنویسم  روز چهارشنبه بود من همه وسایلا رو آماده کرده بودم و منتظر بابایی تا از سر کار بیاد و یه استراحت کوچولو کنه و راه بیفتیم، ماه رمضون بود و بابا روزه بود . تا بابا اومد و استراحتی کرد و راه افتادیم شد ساعت 3 و نیم ، یه سر رفتیم خونه بابا جونت و خداحافظی کردیم، تا از شیراز خارج شدیم شد ساعت 4 بعد از ظهر  ساعت 10 شب رسیدیم یزد خونه دایی حبیب ، افطار کرده بودن ولی بنده خداها برا شام منتظر ما شده بودن ، کلی شرمنده دایی و زن دایی شدیم ، داداش مصطفی هم تا نصف شب با محمد صادق بازی می کرد و من و دایی و زن دایی بیدار بودیم و تعریف می کردیم ولی بابایی چون خسته ب...
17 شهريور 1392
1