سیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداشسیده یاسمن زهرا عزیز دل مامان و بابا و داداش، تا این لحظه: 11 سال و 14 روز سن داره

دخـــتر باباش ، عـــزیز داداش

تمرین برای غذا خوردن

  سلام عزیز مامان چند روز پیش با اینکه می دونم هنوز زوده ولی بهت یه کوچولو بستنی دادم، آخه داداشت داشت می خورد خیلی بدجور نیگاش می کردی  دلم سوخت و با یه قاشق یکمی بهت دادم ، اگه بدونی با چه ولعی می خوردی و چقد خوشحال شدی عزیزم  قربونت برم بعد هم قاشقو گرفتی و باهاش بازی می کردی می بردی طرف دهنت، البته اول می بردی بالا و نگاهش می کردی ، انگار می خواستی نشونه بگیری، بعد می بردی طرف دهنت. قربونت برم الهی بقیه عکسا ادامه مطلب...   ...
17 شهريور 1392

اولین سفر مشهد -1

سلام عزیز دلم  می خوام خاطرات اولین مسافرتت رو برات بنویسم  روز چهارشنبه بود من همه وسایلا رو آماده کرده بودم و منتظر بابایی تا از سر کار بیاد و یه استراحت کوچولو کنه و راه بیفتیم، ماه رمضون بود و بابا روزه بود . تا بابا اومد و استراحتی کرد و راه افتادیم شد ساعت 3 و نیم ، یه سر رفتیم خونه بابا جونت و خداحافظی کردیم، تا از شیراز خارج شدیم شد ساعت 4 بعد از ظهر  ساعت 10 شب رسیدیم یزد خونه دایی حبیب ، افطار کرده بودن ولی بنده خداها برا شام منتظر ما شده بودن ، کلی شرمنده دایی و زن دایی شدیم ، داداش مصطفی هم تا نصف شب با محمد صادق بازی می کرد و من و دایی و زن دایی بیدار بودیم و تعریف می کردیم ولی بابایی چون خسته ب...
17 شهريور 1392

یاسمن زهرای کچل

سلام عزیزم  الان که دارم اینو می نویسم تو توی خواب نازی ومن ازین فرصت استفاده کردم و نشستم پای کامپیوتر  بعد ازینکه از مشهد برگشتیم بابا سرتو تراشید البته با شماره 20 تا زیاد کوتاه و کچل نشی آخه دوطرف سرت موهات ریخته بود و یه خورده بد شکل شده بود در ضمن اینکه می خوایم هم وزن موهات، طلا صدقه بدیم . ایشالا قربونت برم الهی     ...
15 شهريور 1392

کلاه تابستانی

سلام عزیز دل مامان ، قربونت برم مامانی ببین مامان چی برات دوخته؟!! بله ! یه کلاه تابستونی خوشکل ، الهی قربون اون سرت برم که قراره این کلاهو بذاری روش، فدات بشم مامان ، چقدر بابایی و داداشیت ذوق کردن تو رو با کلاه دست دوز مامان دیدن.   عزیز دلم دوست دارم یه دنیا c ...
13 مرداد 1392

مسافرت

عزیز دلم ، یاسمن زهرای گلم  فردا می خوایم بریم سفر .... کجا؟ خوب معلومه ، زیارت امام رضا علیه السلام این اولین سفر خارج استانی توئه، می بریمتون پابوس آقا امام رضا (ع)،  بین راه میریم یزد خونه دایی حبیب  امیدوارم بهمون خوش بگذره و تو این سفر اذیت نشی عزیزم ، برا همین بابا کلی تدابیر چیده : شیشه ماشینو دودی کرده ، آفتابگیر خریده و کلی کارای دیگه که یه وقت دسته گلامون گرمشون نشه. ایشالا بعد از سفر میام و به مرور خاطرات اولین زیارتت رو میذارم. راستی ببینم موهاتو بستم بالا خوشکل شدیا بلا، دسته گلم       ...
13 مرداد 1392

اولین لباسی که برات دوختم

دختر عزیزم   رفتم دوتا پارچه نخی خوشکل برات گرفتم و سرهمی دوختم تا هم تو راحت باشی هم خودم راحت بغلت کنم. تازه با اضافی پارچه یه تل هم برات درست کردم تا با لباست هماهنگ باشه، گل مامان          لباسا رو نگه میدارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی چقد کوچولو و ناز بودی عزیزم         ...
13 مرداد 1392

شبهای قدر

سلام عزیزم، خوشکل مامان  امسال شبهای قدر مامانی توی خونه موند و پای تلوزیون نشست آخه الهی بمیرم تو اسهال شدی و خیلی حالت خوب نبود ، داداشی با بابایی رفتن مسجد. بابا جونت به من گفت: پس تنها تو خونه می مونی؟  من با افتخار گفتم : نه تنها که نیستم ، دخــــــــــترم هم باهامه. الهی قربونت برم عزیزم، روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم که تو رو بهم داد ...
12 مرداد 1392

عزیزم یاسمن زهرا

عزیز دلم یاسمن زهرای گلم الهی قربونت برم که برا دادشت ذوق می کنی و قهقه می خندی  الهی قربون  داداش گلت برم که اینقد تو رو دوست داره ، عزیزای دل مامان و بابا ...
7 مرداد 1392

انگشتتو می خوری عزیزم؟

سلام عزیز دل مامان و بابا ، دختر گلم الهی مامان قربونت بره که اینجوری انگشتتو می مکی، مگه خوشکل مامان گرسنه ای؟؟ نیگاش کن چه با اشتها ، به نوک انگشتشم راضی نیست. عزیـــــــــــــــــــزمـــی . ...
7 مرداد 1392

لالایی

عزیز دل مامان چرا اینقد از لالایی بدت میاد ، ها جونم شاید چون از بغلمون دورت میکنه ، اگه بزاریمت تو لالایی و نبندیمت خودتو میندازی پایین ، بعدشم که کمربندتو می بندیم یکم مقاومت می کنی و بالاخره تسلیم میشی  الهی فدات بشــــــــــــــم عـــــــــــزیــــــــــــــزم   ...
3 مرداد 1392