اولین سفر مشهد -1
سلام عزیز دلم
می خوام خاطرات اولین مسافرتت رو برات بنویسم
روز چهارشنبه بود من همه وسایلا رو آماده کرده بودم و منتظر بابایی تا از سر کار بیاد و یه استراحت کوچولو کنه و راه بیفتیم، ماه رمضون بود و بابا روزه بود .
تا بابا اومد و استراحتی کرد و راه افتادیم شد ساعت 3 و نیم ، یه سر رفتیم خونه بابا جونت و خداحافظی کردیم، تا از شیراز خارج شدیم شد ساعت 4 بعد از ظهر
ساعت 10 شب رسیدیم یزد خونه دایی حبیب ، افطار کرده بودن ولی بنده خداها برا شام منتظر ما شده بودن ، کلی شرمنده دایی و زن دایی شدیم ، داداش مصطفی هم تا نصف شب با محمد صادق بازی می کرد و من و دایی و زن دایی بیدار بودیم و تعریف می کردیم ولی بابایی چون خسته بود زود رفت خوابید.
دایی اینا برای سحری خواب موندن و فقط برا نماز صبح بیدار شدیم . بعد از صبحونه دوباره وا راه افتادیم سمت طبس ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی